عشق مامان بابا

درد و دل

کوچولم خیل دوست دارم اونقدر دوست دارم که حتی گاهی یادم میره از بودن باهات لذت ببرم یادم میره که این روزا چه زود میگذره خیلی زود......... افسوس میخورم که شما داری بزرگ میشی و من اونجور که باید نمیتونم از بودن باهات لذت ببرم ..........افسوس میخورم واسه شیرین زبونیات واسه کارات.... مثلا امشب میگفتم سرم درد میکنه یهو برگشتی گفتی مامان الهی بمیرم من....... افسوس که این روزا با سرعت گیج کننده ای در حال گذر ست و من دیگه این روزا واسم تکرار نمیشه خیلی دلم تنگ میشه واسه این روزات..... کوچولم الان که دارم مینویسم گریه امونم نمیده گریه دلتنگی دوست دارم چه خوبه که اینجا هست و من میتونم باهات درد و دل کنم ...
21 مرداد 1393

باغ وحش

کوچولم  جمعه بردمت باغ وحش با آجی بهار و رژان و.... خیلی خوشحال بودی دونه دونه حیوونا رو میپرسیدی و میگفتی خب حالا چی ببینیم مامان خیلی بمن خوش گذشت چون شما کوچولم خوشحال بودی خیلی دوست دارم عشقم ...
21 مرداد 1393

بدون عنوان

کوچولم موتور شارژی که واست خریدم خیلی دوسش داری.....تو خونه سوارش میشی و میری خرید کنی واسه مامان جونی یا گاهی من میشم آقا پلیسه و میگی مامان جریمم کنو خلاصه کلی باهاش بازی میکنیم و خوشحالم که شما لذت میبری ...
8 مرداد 1393

بدون عنوان

کوچول امروز عید فطر بود و من و بابا تصمیم گرفتیم ببریمت شهر بازی.......... اول شما رو بردیم شهر بازی بعد هم رفتیم تیراژه و خلاصه امروز روز کوچول مامان بود... کوچولم با تموم بد قلقی هات دوست دارم.........قربان بره مامانش ...
8 مرداد 1393
1